شکست جریان راست کورش مدرسی

برگزاری مراسمی به نام "کنگره حزب حکمتیست" توسط جریان کورش مدرسی بیش از هر چیز بیانگر شکست این جریان کودتاچی در تصرف حزب حکمتیست است. این سرنوشت اجتناب ناپذیر بود. گرایش راست و سازشکاری که تحت نام "حزب حکمتیست" فعالیت حزبی خود را آغاز کرده بود، جریانی که کوچکترین ربطی به خط انقلابی و رادیکال کمونیسم کارگری منصور حکمت نداشت، نمیتوانست سرنوشتی متفاوت از این داشته باشد. روشن بود که بالاخره کادرهایی در این حزب که منشاء فکری و سیاسی شان نه خط کورش مدرسی در تمامی ابعاد آن، بلکه اساسا کمونیسم منصور حکمت است، در مقابل این خط قد علم کنند و با این جریان تسویه حساب کنند. نهايتا این جریان در "خانه" خود، شکست خورد و پس زده شد. این شکست را اکنون باید تا انتها برد و به یک شکست تمام و کمال سیاسی و تشکیلاتی تبدیل کرد.

خط کورش مدرسی دارای مولفه های معین و تاریخ ویژه ای است. این جریان در متن شرایطی شکل گرفت که جریان راست در جامعه جان و تحرک جدیدی گرفته بود. آمریکا به عراق حمله کرده بود، اپوزیسیون محافظه کار پرو غربی با فریادهای "تانکیو بوش" خواهان اجرای پروژه خونین مشابهى در ایران بود. این شرایط در تزهای کورش مدرسی با کلمات "راست دست بالا را دارد" بیان شد. "راست دست بالا را دارد"، فقط یک ارزیابی غیر واقعی از توازن قوا و موقعیت جنبشهای اجتماعی متفاوت در جامعه نبود. یک حلقه ضروری در طرح تزهای راست کورش مدرسی بود. بر بستر این سیاست بود که کورش مدرسی میتوانست "شانسی" داشته باشد تا توضیح دهد که چرا بجای تعرض کمونیستی و رادیکال به جمهوری اسلامی، باید سیاست پاسیو و راست "نافرمانی مدنی" را در دستور قرار داد. "راست دست بالا را دارد" و از قرار مجاز است در "دولت حجاریانی" شرکت کرد. "راست دست بالا را دارد" لذا باید به جای طرح شعار و استراتژی تمام قدرت به شوراهای مردم و تلاش برای شکل دادن به ارگانهای اعمال حاکمیت توده های مردم، سیاست راست "مجلس موسسان" را طرح کرد. "راست دست بالا را دارد" نتیجتا راحت تر میتوان سیاست انقلاب تحولی "متمدنانه" نیست را به یک حزب کمونیستی و رادیکال قالب کرد. "راست دست بالا را دارد" از این رو میتوان به طرح "منشور سرنگونی" که طرح "وحدت" با جریانات راست است، "مشروعیت" بخشید. "راست دست بالا را دارد" از این رو باید شعار استراتژیک "آزادی، برابری، حکومت کارگری" را به شعار "آزادی، برابری" تقلیل داد و حکومت کارگری را از آن کنار گذاشت.

اما زمانیکه این دوران بنا به حکم شرایط عینی تغییر کرد؛ آمریکا عملا در شکل دادن به "اهداف سیاسی" خود در عراق شکست خورد؛ حمله نظامی به ایران در آن زمان عملا از دستور هیات حاکمه آمریکا به کناری گذاشته شد و غرب به موقعیت گسترش یافته رژیم آدمکشان اسلامی در منطقه اذعان کرد؛ جمهوری اسلامی به عنوان یک نیروی منطقه ای شناخته شد. در این شرایط، این خط جنبه دیگری از جوهر وجودی خود را به نمایش گذاشت. در این دوران احمدی نژاد در راس دستگاه ماشین آدمکشی رژیم اسلامی قرار گرفت. متعاقبا کورش مدرسی با تز "رژیم اسلامی در حال متعارف شدن است" به میدان آمد و احمدی نژاد را به نماینده کل بورژوازی و نماینده ناسیونالیسم عظمت طلب و منافع عمومی و دراز مدت سرمایه در ایران ارتقاء داد. نزد این جریان، احمدی نژاد به نماینده "بورژوازی صنعتی" در ایران تبدیل شد. این خط، احمدی نژاد تیر خلاص زن را پرچمدار "متعارف" شدن حکومت اسلامی نامید. بدنبال این تحولات اعلام کرد که جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم "شکست خورده است". و سپس اعلام کرد که به جهت حاشیه ای شدن "پروژه سرنگونی رژیم اسلامی" منشور راست سرنگونی کناری گذاشته میشود. وجه دیگر این تزهای ارتجاعی در ارزیابی از نقش و جایگاه طرح "حذف سوبسیدها"ی احمدی نژاد قابل مشاهده است. این گرایش از پهلو این طرح تماما ارتجاعی را مورد دفاع قرار میدهد. 

یک مولفه دیگر "خط کورش مدرسی" در سیاست این حزب در قبال خیزش توده های مردم در سال هشتاد و هشت بارز میشود. این جریان در این اوضاع سیاستی را در دستور گذاشت که تماما راست و پاسیفیستی بود. این گرایش مانند جریان اکثریت و توده ای ها کل اعتراضات مردم را به حساب جناحهای رژیم اسلامی گذاشت. اعلام کرد که اعتراضات در ایران تنها دو جناح دارد: دو جناح هیات حاکمه. کل این اعتراضات را به حساب جنبش ارتجاعی سبز گذاشتند و با تفرعن خاصی بر این ارزیابی توده ایستی از اعتراضات جامعه پافشاری کردند و سیاست خانه نشینی و "مردم خر نشوید" را از ارگانهای تبلیغاتی شان تبلیغ کردند. واقعیت این است که پاسیفیسم این جریان در قبال خیزش توده های مردم تنها یک موضع پاسیفیستی در قبال تلاطمات جامعه نبود٬ گوشه ای از کنار گذاشتن پروژه سرنگونی رژیم اسلامی توسط گرایش کورش مدرسی بود. در حقیقت گرایشی که سیاست سرنگونی رژیم را کنار گذاشته است بنا به تعریف نمیتوانست در تلاطمات جامعه که یک سرش برای سرنگونی رژیم است، نقشی ایفاء کند.

این جریان اکنون شکست قطعی خورده است. اما به آخر نرسیده است. میتواند در کنار محافل راست و حاشیه ای جامعه به بقای فرقه ای خود ادامه دهد، بمثابه خطی راست و شکست خورده و کودتاچی! حزب اتحاد کمونیسم کارگری در شکست سیاسی خط کورش مدرسی سهیم است.  

حزب اتحاد کمونیسم کارگری سوء استفاده این جریان از نام "حزب کمونیست کارگری – حکمتیست" را قویا محکوم میکند. این جریان نه مشروعیت تشکیلاتی در استفاده از این نام دارد و نه کوچکترین ربطی به کمونیسم منصور حکمت دارد.

 

حزب اتحاد کمونيسم کارگرى
٢٨ فوريه ٢٠١٢ – ٩ اسفند ١٣٩٠